ای آنکه از چشمان سوزانم نهانی!

امشب کجائی؟کربلا یا جمکرانی؟

یا در نجف یا سامرا یا کاظمینی؟

یا در کنار قبر زهرا نوحه خوانی؟

گفتم که شاید عرش باشی مثل عیسی

اما غلط گفتم تو بالاتر از آنی

ای ماه بی همتای من!شد در فراقت

چشمم به خون آغشته،رویم ارغوانی

هر چند در چشمم نمی گنجی ولیکن

مانند خون در هر رگم مولا،روانی

ای ماه از خورشید روشنتر،عزیزم

با من بگو،امشب کجای آسمانی؟

من کم تر از خارم،کویرم،شوره زارم

اما تو بارانی،بهاری،مهربانی

آنکس که باشد خون زهرا در رگانش

کی می کند با شیعیانش سر گرانی؟

آقا!الهی دور چشمانت بگردم

ای یار زیبا،دلبر ابرو کمانی

کی میشود دیدارت ای مولا میسر؟

تا کی مرا سحرا به صحرا میکشانی؟

می سوزم اما لب فرو بستم ز گفتن

شرح از چه باید داد دردی را که دانی؟