فدای آبله هایت،رقیه گریه نکن!

فدای تاول پایت،رقیه گریه نکن!

تمام شد غمت ای دخترک که در دل شب

خدا نموده عنایت،رقیه گریه نکن!

درین خرابه،درین شام تیره مهمانی،

رسیده است برایت،رقیه گریه نکن!

سری بریده به دیدارت آمده ست امشب

اثر نموده دعایت،رقیه گریه نکن!

ببند بار سفر را که با پدر بروی

به سوی کوی خدایت،رقیه گریه نکن!

به آسمان نگر آنجا که مادرت زهرا

زند به ناله صدایت،رقیه گریه نکن!

شده ست پنج صفر روز عید قربانت

خرابه گشته منایت،رقیه گریه نکن!