دفتر سرخ

وبلاگ شخصی حاج ابراهیم سنائی

به مناسبت هتک حرمت به عتبات عالیات توسط وهابیت ملعون و هشدار به شیعیان جهان

شیخ شیراز،چه خوش گفت:به ما اهل جهان

(خوش بود گر محک تجربه آید به میان)

خواست مولا که حرم باز در آتش باشد

(تا سیه رو شود هر که در او غش باشد)

فصل کنا معک امروز به پایان آمد

دوره ی آه جگر سوز به پایان آمد

دوره ی گریه سر آمد،دگر آماده شوید

مصلحت نیست،که دلبسته ی سجاده شوید

تیغ آماده کنید آتش و خون می بارد

بر زمین از همه جا بوی جنون می بارد

تیغ آماده کنید اهل زمین!گریه بس است

باز فرزند علی در پی فریاد رس است

زینب است اینکه مرا میزند از دور صدا

و حسین است،که گوید:من و ذلت؟ابدا

دوره ی آه جگر سوز به پایان آمد

عصر کنا معک امروز به پایان آمد

و خدا خواست،اجابت کند این خواسته را

شعله در کرب و بلا ریخت،که بر خیز،بیا

شعله در کرب و بلا ریخت که معلوم شود

چه کسی خواسته یاریگر مظلوم شود

هر که دارد هوس کرب و بلا،بسم الله

هر که دارد سر همراهی ما،بسم الله

هر که در سینه دلی شعله ور از غم دارد

دست در دست حسین ابن علی بگذارد

خیمه تاریک شد اما نروید از صحرا

کشته خواهید شد اینجا،نروید از صحرا

ها!بمانید که فرزند علی میبیند

باز سر زیر عبا برده،ولی می بینید

حرم آغشته به خون است،تماشا نکنید

دشت لبریز جنون است،تماشا نکنید

آن کسانی که دل فاطمه را بشکستند

آب را باز به گلهای بهشتی بستند

شیعه!برخیز که هنگام جهاد آمده است

تیغ بردار که باز ابن زیاد آماده است

(وام از حضرت شمس الدین محمد حافظ شیرازی علیه الرحمه)

۱۱ مرداد ۹۳ ، ۰۵:۱۱ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حاج ابراهیم سنائی

آبروی عطش

صحرا گرفته بوی عطش شعله می کشد

آنجا که آبروی عطش شعله می کشد

تا اقتدا کند به زلالی آسمان

خورشید با وضــوی عطش شعله می کشد

از شرم لاله ها لب سیراب آب هم

هر شب در آرزوی عطش شعله می کشید

می خوانم از نگاه غم آلود یاس ها

کز تشنگی گلوی عطش شعله می کشید

مستان سر بریده به خون آرمیده اند

از سوگشان سبوی عطش شعله می کشد

سر بر سریر منبر سر نیزه می نهد

آئینه دار کوی عطش شعله می کشد

دستان سبز عاطفه روئید در فرات

اما لبش به سوی عطش شعله می کشد

در ازدهام نیزه و شمشیر و دشنه ها

تفسیر گفتگوی عطش شعله می کشد

۰۳ مرداد ۹۳ ، ۰۷:۲۲ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حاج ابراهیم سنائی

جنازه ی خورشید

صدای ناله بلند است از سرای علی

دلا چگونه نسوزیم ما برای علی

حسین و زینب از این ماجرا پریشانند

فشاند اشک غم از دیده مجتبای علی

ز داغ و ماتم زهرا،زغصه می پاشید

اگر که بود-در آن لحظه-کوه جای علی

همیشه تا به ابد در مدینه می پیچید

صدای ناله ی پنهان و های های علی

مدینه ماند و چاهی و نخل و صحرایی

مدینه ماند و الهی و ربنای علی

مدینه مانده و هفت آسمان پریشانی

و گریه کردن مخفی و بی صدای علی

چگونه می شود ای دیده!خون نیفشانی

تو در مصیبت زهرای با وفای علی

زنی که قامتش از بار غصه گشته دوتا

زنی که خورده غم از سوز ماجرای علی

بیا جنازه ی خورشید را درین دل شب

نما مشایعت ای شیعه!پا به پای علی

تو ای رسول خدا!با دو چشم خون آلود

بگیر امانت خود را از دست های علی

۰۳ مرداد ۹۳ ، ۰۷:۱۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حاج ابراهیم سنائی

عید قربان

فدای آبله هایت،رقیه گریه نکن!

فدای تاول پایت،رقیه گریه نکن!

تمام شد غمت ای دخترک که در دل شب

خدا نموده عنایت،رقیه گریه نکن!

درین خرابه،درین شام تیره مهمانی،

رسیده است برایت،رقیه گریه نکن!

سری بریده به دیدارت آمده ست امشب

اثر نموده دعایت،رقیه گریه نکن!

ببند بار سفر را که با پدر بروی

به سوی کوی خدایت،رقیه گریه نکن!

به آسمان نگر آنجا که مادرت زهرا

زند به ناله صدایت،رقیه گریه نکن!

شده ست پنج صفر روز عید قربانت

خرابه گشته منایت،رقیه گریه نکن!

۰۱ مرداد ۹۳ ، ۱۰:۱۴ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حاج ابراهیم سنائی

پابوس

با یک بغل ستاره به پابوست آمدم

مولای من!دوباره به پابوست آمدم

بر من تمام پنجره ها بسته گشته اند

در جست و جوی چاره به پابوست آمدم

ارزنده ی مقام تو چیزی نداشتم

با شعر و استعاره به پابوست آمدم

تا در سرم هوای تو کرد آشیانه ای

بی فال و استخاره به پابوست آمدم

در حالتی که می چکد از چشم خیره ام

صد خرمن از شراره به پابوست آمدم

اینجا اشاره کمتر از آواز و گریه نیست

من با هزار اشاره به پابوست آمدم

با من سخن بگو که من از شهر آفتاب

با قلب پاره پاره به پابوست آمدم

۰۱ مرداد ۹۳ ، ۱۰:۰۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حاج ابراهیم سنائی

صبر تا کی

بیابانگرد زهرا!صبر تا کی؟

بگو صحرا به صحرا،صبر تا کی؟

الهی دور چشمانت بگردم

فراقت کشت مارا،صبر تا کی؟


۰۱ مرداد ۹۳ ، ۱۰:۰۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حاج ابراهیم سنائی

آواز خاضعانه

یابن الحسن!نگاه تو ما را شفا بُوَد

این سینه درد هجر تو را مبتلا بود

ما را که سوز هجر تو داریم بر جگر

تنها تراب مقدم پاکت دوا بود

آغوش ما برای پذیرایی از شما

زین لحظه تا زمان ظهور تو وا بود

آقا بیا که از تو بپرسند شیعیان

آرامگاه مخفی زهرا کجا بود

عمریست اینکه بر لب هر شیعه روز و شب

آواز خاضعانه ی (مهدی بیا) بود

گر بنگریم صورت خورشیدی تو را

دیدار ما چگونه زیانی تو را بود

هر روز جمعه پرسشم این است از خدا 

مهدی امام حاضر ما در کجا بود؟

آیا کنار تربت زهرا نشسته است؟

یا اینکه در زمین بلا کربلا بود؟

ذکری که بر لب(سنائی)نشسته است

عجل علی ظهورک یا مقتدا بود

۰۱ مرداد ۹۳ ، ۰۹:۵۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حاج ابراهیم سنائی

باران

ای آنکه از چشمان سوزانم نهانی!

امشب کجائی؟کربلا یا جمکرانی؟

یا در نجف یا سامرا یا کاظمینی؟

یا در کنار قبر زهرا نوحه خوانی؟

گفتم که شاید عرش باشی مثل عیسی

اما غلط گفتم تو بالاتر از آنی

ای ماه بی همتای من!شد در فراقت

چشمم به خون آغشته،رویم ارغوانی

هر چند در چشمم نمی گنجی ولیکن

مانند خون در هر رگم مولا،روانی

ای ماه از خورشید روشنتر،عزیزم

با من بگو،امشب کجای آسمانی؟

من کم تر از خارم،کویرم،شوره زارم

اما تو بارانی،بهاری،مهربانی

آنکس که باشد خون زهرا در رگانش

کی می کند با شیعیانش سر گرانی؟

آقا!الهی دور چشمانت بگردم

ای یار زیبا،دلبر ابرو کمانی

کی میشود دیدارت ای مولا میسر؟

تا کی مرا سحرا به صحرا میکشانی؟

می سوزم اما لب فرو بستم ز گفتن

شرح از چه باید داد دردی را که دانی؟

۰۱ مرداد ۹۳ ، ۰۹:۴۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حاج ابراهیم سنائی

سهم شیعه

آفتاب آسمان جمکران!ظهور کن

بی تو حال گریه دارد آسمان،ظهور کن
منتی،محبتی برای لحضه ای بزن
پا به صحن خیس چشمهایمان،ظهور کن
ای که روشن از تو گشته چشم آفتاب
پشت ابر غیبتی چرا نهان،ظهور کن
آنچنان که بین ما زمینیان غریبه ای
شهر ای میان اهل آسمان،ظهور کن
تا بگیری از کرم موالیان خویش را
زیر چتر دست های مهربان،ظهور کن
با من از نشانه های غربت علی بگو
از مادرت بگو نشان،ظهور کن
از شبی که پشت در غرور مادرت شکست
سهم شیعه شد دو چشم خونفشان،ظهور کن
ما قرار خویش را ز دست داده ایم،آه
ای قرار شیعه!صاحب الزمان!ظهور کن
۳۰ تیر ۹۳ ، ۱۰:۵۸ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حاج ابراهیم سنائی

باران اشک

مولا!سلام،درد مرا چاره میکنی؟!
فکری به حال این دل آواره میکنی؟!
ای آنکه مثل مادر خود دلشکسته ای!
امشب کدام گوشه ی مسجد،نشسته ای؟
شاید کنار تربت مولای بی سری
یا در جوار مرقد پنهان مادری
بویت تمام صحن حرم را گرفته است
باران اشک،چشم ترم را گرفته است
مولا!ببین زمانه چه آورده بر سرم
نگذار دست خالی ازین خانه بگزرم
با پای سر،به کوی تو ای گل!دویده ام
یک کوله بار درد به دوشم کشیده ام
مجنون قبر گمشده ای در مدینه ام
حاشا که دست رد بزنی روی سینه ام
آقا اگر که خوبم اگر بد،ردم مکن
مهمان نواز آۀ محمد،ردم مکن
ای آنکه زد فرشته بسی گل به دامنت!
امشب زدیم دست توسل به دامنت!
آقا!طریق و رسم ادب،هست حالیم
مولای من گمان نکنی دست خالیم
سوغات من مریض من است ای طبیب،آه
امشب بخوان برای من امن یجیب،آه
سوغات دیگرم دل خون است،ای عزیز!
یک کوله بار درد و جنون است،ای عزیز!
امشب به سوز سینه ی از غصه سوخته ات
آقا!به جان مادر پهلو شکسته است
نگزاریم که باز دل آزرده تر شوم
در آسمون کبوتر بی بال و پر شوم
(اجراده شده در مسجد جمکران)
۳۰ تیر ۹۳ ، ۱۰:۴۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حاج ابراهیم سنائی