دفتر سرخ

وبلاگ شخصی حاج ابراهیم سنائی

۷ مطلب با موضوع «امام مهدی(عج)» ثبت شده است

صبر تا کی

بیابانگرد زهرا!صبر تا کی؟

بگو صحرا به صحرا،صبر تا کی؟

الهی دور چشمانت بگردم

فراقت کشت مارا،صبر تا کی؟


۰۱ مرداد ۹۳ ، ۱۰:۰۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حاج ابراهیم سنائی

آواز خاضعانه

یابن الحسن!نگاه تو ما را شفا بُوَد

این سینه درد هجر تو را مبتلا بود

ما را که سوز هجر تو داریم بر جگر

تنها تراب مقدم پاکت دوا بود

آغوش ما برای پذیرایی از شما

زین لحظه تا زمان ظهور تو وا بود

آقا بیا که از تو بپرسند شیعیان

آرامگاه مخفی زهرا کجا بود

عمریست اینکه بر لب هر شیعه روز و شب

آواز خاضعانه ی (مهدی بیا) بود

گر بنگریم صورت خورشیدی تو را

دیدار ما چگونه زیانی تو را بود

هر روز جمعه پرسشم این است از خدا 

مهدی امام حاضر ما در کجا بود؟

آیا کنار تربت زهرا نشسته است؟

یا اینکه در زمین بلا کربلا بود؟

ذکری که بر لب(سنائی)نشسته است

عجل علی ظهورک یا مقتدا بود

۰۱ مرداد ۹۳ ، ۰۹:۵۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حاج ابراهیم سنائی

باران

ای آنکه از چشمان سوزانم نهانی!

امشب کجائی؟کربلا یا جمکرانی؟

یا در نجف یا سامرا یا کاظمینی؟

یا در کنار قبر زهرا نوحه خوانی؟

گفتم که شاید عرش باشی مثل عیسی

اما غلط گفتم تو بالاتر از آنی

ای ماه بی همتای من!شد در فراقت

چشمم به خون آغشته،رویم ارغوانی

هر چند در چشمم نمی گنجی ولیکن

مانند خون در هر رگم مولا،روانی

ای ماه از خورشید روشنتر،عزیزم

با من بگو،امشب کجای آسمانی؟

من کم تر از خارم،کویرم،شوره زارم

اما تو بارانی،بهاری،مهربانی

آنکس که باشد خون زهرا در رگانش

کی می کند با شیعیانش سر گرانی؟

آقا!الهی دور چشمانت بگردم

ای یار زیبا،دلبر ابرو کمانی

کی میشود دیدارت ای مولا میسر؟

تا کی مرا سحرا به صحرا میکشانی؟

می سوزم اما لب فرو بستم ز گفتن

شرح از چه باید داد دردی را که دانی؟

۰۱ مرداد ۹۳ ، ۰۹:۴۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حاج ابراهیم سنائی

سهم شیعه

آفتاب آسمان جمکران!ظهور کن

بی تو حال گریه دارد آسمان،ظهور کن
منتی،محبتی برای لحضه ای بزن
پا به صحن خیس چشمهایمان،ظهور کن
ای که روشن از تو گشته چشم آفتاب
پشت ابر غیبتی چرا نهان،ظهور کن
آنچنان که بین ما زمینیان غریبه ای
شهر ای میان اهل آسمان،ظهور کن
تا بگیری از کرم موالیان خویش را
زیر چتر دست های مهربان،ظهور کن
با من از نشانه های غربت علی بگو
از مادرت بگو نشان،ظهور کن
از شبی که پشت در غرور مادرت شکست
سهم شیعه شد دو چشم خونفشان،ظهور کن
ما قرار خویش را ز دست داده ایم،آه
ای قرار شیعه!صاحب الزمان!ظهور کن
۳۰ تیر ۹۳ ، ۱۰:۵۸ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حاج ابراهیم سنائی

باران اشک

مولا!سلام،درد مرا چاره میکنی؟!
فکری به حال این دل آواره میکنی؟!
ای آنکه مثل مادر خود دلشکسته ای!
امشب کدام گوشه ی مسجد،نشسته ای؟
شاید کنار تربت مولای بی سری
یا در جوار مرقد پنهان مادری
بویت تمام صحن حرم را گرفته است
باران اشک،چشم ترم را گرفته است
مولا!ببین زمانه چه آورده بر سرم
نگذار دست خالی ازین خانه بگزرم
با پای سر،به کوی تو ای گل!دویده ام
یک کوله بار درد به دوشم کشیده ام
مجنون قبر گمشده ای در مدینه ام
حاشا که دست رد بزنی روی سینه ام
آقا اگر که خوبم اگر بد،ردم مکن
مهمان نواز آۀ محمد،ردم مکن
ای آنکه زد فرشته بسی گل به دامنت!
امشب زدیم دست توسل به دامنت!
آقا!طریق و رسم ادب،هست حالیم
مولای من گمان نکنی دست خالیم
سوغات من مریض من است ای طبیب،آه
امشب بخوان برای من امن یجیب،آه
سوغات دیگرم دل خون است،ای عزیز!
یک کوله بار درد و جنون است،ای عزیز!
امشب به سوز سینه ی از غصه سوخته ات
آقا!به جان مادر پهلو شکسته است
نگزاریم که باز دل آزرده تر شوم
در آسمون کبوتر بی بال و پر شوم
(اجراده شده در مسجد جمکران)
۳۰ تیر ۹۳ ، ۱۰:۴۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حاج ابراهیم سنائی

قبله ی دلها

هنوز هیبت پیغمبری دگر باقی است
غرور معرکه را حیدری دگر باقی است
اگر چه سرسر پائیز باغ را طی کرد
هنوز شاخه نیلوفری دگر باقی است
مجال پر زدن از خاک باز پا بر جاست
اگر به خویش بیائی،پری دگر باقی است
بیا به جمع پریشان می پرست بگو
شکست اگر چه سبو،ساغری دگر باقی است
اگر چه بست خداوند سیزده در را
به سمت قبله دلها دری دگر باقی است
شبی تمام زمین رنگ روز می گیرد
در آسمان خدا اختری دگر باقی است
۳۰ تیر ۹۳ ، ۱۰:۰۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حاج ابراهیم سنائی

پیشکش به ساحت مقدس ولی عصر(عج)

دلخسته ای به شوق تماشایت آمده ست

آواره ای به عرصه ی صحرایت آمده ست

با من سخن بگو که بپرسند اهل کشف

موسی مگر به سینه ی سینایت آمده ست

زیبا ترین نشانی وقف است ای عزیز!

خاکی که روی آیه ی لب هایت آمده ست

در جمکران که عرش خداوند اکبر ست

سر های قدسیان همه بر پایت آمده ست

در سایه سار تو خرشید گم شده ست

شب بی قرار زلف چپلیپایت آمده ست

در صحن پاک سهله ی چشمت مقیم کن

این مست را که این همه شیدایت آمده ست

از بس زبور میچکد از سوز نغمه هات

داوود اسیر لهجه ی شیوایت آمده ست

گل کی شود شبیه تو وقتی عزیز مصر 

شرمند از ملاحت سیمایت آمده ست

نا قابل است اگر چه ولی پیشکش به توست

شعری که در مسیر تولایت آمده ست

ادامه مطلب...
۲۷ تیر ۹۳ ، ۱۰:۰۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حاج ابراهیم سنائی